اخر روز
و در اخر روز باز من مانده ام،سرگردان،در ان کوچه ها،
غریب تر از خدا،غمگین تر از باران،سرد تر از دی،پر تر از لیوانی خالی.
و در اخر روز باز از خود میپرسم تنها مانده ام چرا؟!
و باز قدم میزنم،ترانه های زمین را،شبنم های درختان را،خاک گلدان ها را،تیغ گلبن ها را.
و در اخر روز باز از خود میپرسم برای چه میزیستم!
و من باد میشوم با هاگ ها همراه میشوم و در اخر روز در جایی دورافتاده،دور از همه انها،رها میشوم در قفس تنهایی بی انتهایم.
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:خودم,
] [ 1:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ][